فقط جایی برای نوشتن.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

صبح ساعت 6 میمچه بیدار شد شیر خورد اما نخوابید، با در و دیوار اتاق حرف میزد و میخندید فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 37 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 14:56

ما قبل عقد رفتیم مشاوره و تست روانشناسی دادیم یادم نمیاد تیپ شخصیتی هر کدوممون رو بهمون گفت یا نه، اما هر چه که بود گفت شما دوتا اگه دخالت خانواده ها نباشه میتونین باهم زندگی کنین مشکلی ندارین. اما این مشاوره جدیده که رفتم و خودم که تست دادم istj بودم، به شدت قضاوتی و منطقی.باید سر فرصت از میم هم تست بگیرم. اما الان بنظرم رسید کاش اون موقع از خانواده ش هم تست میگرفتن، که من وقتی بیشتر از 48 ساعت تو جمعشون هستم اینقدر مغزم باد نکنه از حجم عظیم تفاوت ها.واقعا خسته م، دوست دارم همین الان برگردم مشهد. دلمم نمیاد به میم غرغر کنم چون واقعا گناه داره، بین ما گیر افتاده. فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 46 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 14:56

نسل ما که با کامپیوتر و گوشی و وسایل دیجیتال بزرگ شدیم، هر چی رو خواستیم نگه داشتیم،جلو بردیم یا زدیم عقب، یه جورایی بد عادت شدیم. انتظار داریم تو دنیای واقعی هم استاپ کنیم یا هرجا حوصلمون سررفت بگیم اه بسه دیگه لفتش نده. ما صبوری رو یاد نگرفتیم. دور و برمون رو نگاه کن... نه عزیز من، بیا بیرو از فکر و خیال. اینجا واقعیته. باید یاد بگیری صبوری کنی. باید بزرگ بشی. ما سه شنبه شب رسیدیم خونه و فرداشبش مادرشوهر با برادر و همسرشون اومدن مشهد!واقعا نیاز داشتم چند روزی تو حال خودم باشم. اما چشم مامانش خونریزی کرده و باید میومد که دکتر ببینه، اگه مامان خودم بود چی؟؟جدای از اون، زائر امام رضا هستن. شاید از نگاهشون به مهمونامون، نوری به ما و زندگی مون هم بتابه. خدایا کمکم کن، میدونم که کار شیطونه این همه خودخوری و حرص خوردن بیخود. خدایا کمکم کن. . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 41 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 14:56

دیشب قبل خواب به خودم قول دادم فردا هرطوری شده همه ی کارهای عقب افتاده م رو انجام بدم، ناهار خوشمزه درست کنم و با میمچه صبورتر باشم. صبح خواب بود یعنی چشماش بسته بود اما غرغر میکرد، شیر و پستونکم نمیخورد بردم پوشکش رو عوض کردم گفتم شاید پاش میسوزه آخه جدیدا خیلی میسوزه بچم فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 0:44

میدونم که به احتمال زیاد غیر ملموس و غیرقابل درکه اما شدیدا نیاز داشتم اینو به یکی بگم و هر چی گزینه ها رو مرور کردم جایی امن تر از اینجا پیدا نکردم. دل پیچه دارمتو دلم دارن رخت میشورن.احساس تهوع دارم اما نه جسمم بلکه روحم... دارم مجموعه خاطرات از حداقل 13 سالگی به بعدم رو استفراغ میکنم.آرشیوی از تصاویر، از خنده، گریه،. تنهایی، دورهمی، شادی و غم به سرعت از ذهنم میگذرن... نه نمیگذرن، با فشار از روحم خارج میشه ته دلم غش میره تو چشمام چرخ میزنه و محو میشه. و بعد تصویر بعدی و بعدی و بعدی. . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 0:44